کارل گوستاو یونگ (Carl Gustav Jung) نامی است که همواره در کنار نام زیگموند فروید میآید. یونگ دومین روانکاو برجسته پس از فروید، روانشناس، روانکاو، روانپزشک و بنیانگذار روانشناسی تحلیلی است. به خاطر دیدگاهها، پژوهشها و روش رواندرمانی که یونگ ارائه کرد نام او همواره در روانشناسی جاودان خواهد ماند .
در این مطلب از زندگی نامه یونگ چشم پوشی کرده و به معرفی او و دست آورد های مهم یونگ در زمینه روانشناسی می پردازیم و تیپ های شخصیتی از دیدگاه او را مورد بررسی قرار می دهیم .
یونگ به عنوان یکی از برجسته ترین شاگردان فروید بود که در زمینه روانشناسی نظریات متعددی را ارائه کرده است. او هم مانند استاد خود بر روی ناخودآگاه تاکید زیادی دارد و معتقد است که بسیاری از رفتارها، گفتارها و حرکات ما از ناخودآگاه ما ناشی می شود. همچنین او می گوید عوامل نژادی و تکاملی در ساخت شخصیت نقش مهمی دارند. به طوری که هر فرد محصول اعصار و قرون اجداد خودش است.
یونگ معتقد است شخصیت انسان در ارتباط با خصیصه های فرهنگی است. به این معنا که فرهنگ یک جامعه در طی قرن ها شکل می گیرد و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. در این بین افراد یک جامعه از فرهنگ منحصر به فرد محل زندگی خود تاثیر می پذیرند. اما به طور کلی ساختار انواع تیپ های شخصیتی از چندین سیستم تاثیر می پذیرد. این سیستم ها عبارتند از: ایگو، ناخودآگاه شخصی و عقدههای آن، ناخودآگاه جمعی و ارکی تایپهای آن، پرسونا، آنیما، آنیموس و سایه و .... یونگ معتقد است شخصیت انسان به صورت یک سیستم انرژی نیمه بسته عمل می کند. نیروی روانی انسان که از متابولیسم بدن نشأت می گیرد، صرف فعالیت ها، رفتارها و خواسته های انسان می شود. به طوری که حتی گرایش های فکری و عاطفی انسان هم از همین نیروی روانی شکل می گیرد. برای مثال مثبت اندیشی و یا منفی بافی که آینده و زندگی ما را شکل می دهد، از نیروی روانی نشات می گیرد. یکی دیگر از نظریات یونگ در زمینه شکل گیری شخصیت، جابجایی نیرو و هم ترازی نیرو است. از نظر او هیچگاه نیروی روانی از بین نمی رود. بلکه در جاهای مختلف به کار گرفته می شود. اگر این نیرو در کانال مثبت اندیشی قرار بگیرد، به موفقیت، ثروت و هدف می رسد. اما اگر وارد کانال منفی بافی شود، به شکست، سرخوردگی و نا امیدی منتهی می شود. در عین حال یونگ می گوید وقتی دو جسم با میزان انرژی متفاوت در ارتباط باهم قرار می گیرند، انرژی از جسم قوی و قدرتمند به جسم ضعیف منتقل می شود. برای مثال زمانی که یک فرد منفی باف در کنار یک فرد مثبت اندیش قرار می گیرد، تاثیرگرفتن یکی از این دو نفر به میزان قدرت آنها بستگی دارد. اگر فرد منفی باف قدرتمندتر باشد، بر روی فرد مثبت اندیش اثر می گذارد. این اصل برای رسیدن به تعادل قوا رخ می دهد.