باز اکنون > اختلالات > پراشتهایی عصبی (بولیمیا نروزا) بر اساس راهنمای آماری

اختلال بولیمیا نروزا (Bulimia Nervosa) چیست ؟!

بولیمیا نروزا (Bulimia Nervosa) یکی از شاخه‌های اختلالات خورد و خوراک است که در آن فرد دچار پرخوری عصبی است و کنترلی بر مقدار غذایی که می‌خورد ندارد و نمی‌تواند از خوردن دست بکشد. از سوی دیگر از افزایش وزن و چاق شدن نیز می‌ترسد و رفتارهای جبرانی (مانند استفراغ، ورزش‌های شدید و سنگین، روزه گرفتن و …) را انجام می‌دهد تا بتواند وزنش را کاهش دهد. واژه‌ی بولیمیا واژه‌ای یونانی (βουλιμία) و به معنی گرسنگی گاو نر (به اندازه‌ی گاو نر گرسنه بودن) است. بولیمیا نروزا بیش‌تر در پایان نوجوانی و سال‌های آغازین بزرگسالی بروز پیدا می‌کند. نسبت بروز این اختلال در زنان به مردان تقریباً ۱ به ۱۰ است. این اختلال بیش‌تر پس از نگرانی‌های شدید درباره‌ی وزن و شکل اندام بروز پیدا می‌کند. به دلیل ناتوانی در کنترل غذا خوردن، کسانی که دچار این اختلال روانی می‌شوند خود را سرزنش می‌کنند عذاب وجدان دارند اعتماد به نفسشان کاهش پیدا می‌کند و ممکن است دچار استرس، افسردگی، سو مصرف ماده و اختلالات شخصیت شوند. دندان‌های فردی که دچار بولیمیا نروزا است به خاطر استفراغ کردن خراب می‌شود و ناچار است از دندان‌های مصنوعی استفاده کند. هم‌چنین بروز بیماری‌های ریوی و عفونی نیز در این افراد شایع است. چهره‌های آن‌ها پف کرده و به خاطر تلاش برای استفراغ کردن با انگشتان، پنچه‌های دستشان پینه می‌بندد که به آن نشانه‌ی راسل نیز گفته می‌شود. زنانی که دچار بولیمیا هستند از بی‌نظمی در قاعدگی رنج می‌برند. شاید اصطلاح پرخوری عصبی را از روان‌شناسان، روان‌پزشکان یا پزشکان برای بولیمیا نروزا یا بینج ایتینگ شنیده باشید. اما پرخوری عصبی، برابر پارسی بولیمیا نروزا است یا بینج ایتینگ؟ در هر ۲ اختلال بولیمیا نروزا و بینج ایتینگ، از فرد، پرخوری بیش از اندازه و غیرقابل کنترل سر می‌زند؛ تفاوت بینج ایتینگ و بولیمیا نروزا در این است که فرد هنگامی که دچار بولیمیا نروزا باشد پس از خوردن غیرقابل کنترل غذا برای جلوگیری از چاقی، رفتارهای جبرانی (مانند استفراغ کردن، ورزش‌های شدید و فشرده، روزه گرفتن و…) را انجام می‌دهد اما در بینج ایتینگ فرد رفتارهای جبرانی را انجام نمی‌دهد. ما نمی‌توانیم برای دو اصطلاح علمی، یک نام پارسی را به کار ببریم پس این‌که به اختلال بولیمیا نروزا یا بینج ایتینگ پرخوری عصبی بگوییم نادرست است. برای همین است که برابر پارسی را برای این اختلالات خورد و خوراک به کار نمی‌بریم همان‌گونه که نیاز نیست واژه‌ای پارسی را برای بیماری آرتروز جایگزین کنیم. زیرا در هر ۲ اختلال پرخوری عصبی بروز پیدا می‌کند. پس شما نیز اصطلاح علمی را برای نامیدن این اختلالات به کار ببرید. اما می‌توانیم در توضیح بولیمیا نروزا بگوییم که این اختلال پرخوری عصبی همراه با جلوگیری است و برای بینج ایتینگ بگوییم پرخوری بدون جلوگیری. اگر روان‌شناس، پزشک یا روان‌پزشک هستید از شما درخواست می‌کنم از به کار بردن برابر پارسی برای این ۲ اختلال خودداری کنید تا از سردرگمی درمانجویان جلوگیری کنید.

شیوع اختلال بولیمیا نروزا (Bulimia Nervosa) 

پراشتهایی عصبی شایعتر از بی اشتهایی عصبی است. تخمین های شیوع این اختلال بین ۲ تا ۴ درصد در زن های جوان است.همچون بی اشتهایی عصبی ، پراشتهایی عصبی نیز در زنان بسیار شایعتر از مردان است ولی سن شروع آن در دوره نوجوانی دیر تر از سن شروع بی اشتهایی عصبی است.

معیارهای DSM ۵ برای بولیمیا نروزا

این موارد در کتاب DSM ۵  به عنوان نشانه‌ها و معیارهای بولیمیا نروزا یاد شده است

A: اپیزودهای مکرر بینج ایتینگ؛ اپیزود بینج ایتینگ ۲ ویژگی دارد که هر ۲ باید برای معیار A وجود داشته باشد.

۱- فرد در یک دوره‌ی زمانی مستقل (برای نمونه در ۲ ساعت؛ هر ساعتی از شبانه‌روز که باشد) مقدار غذایی که می‌خورد از مقدار غذایی که بیش‌تر افراد در همان دوره‌ی زمانی و در شرایط همسان می‌خورند بسیار بیش‌تر است.

۲- فرد در دوره‌های زمانی پرخوری احساس می‌کند کنترلی بر خوردن ندارد. احساس می‌کند نمی‌تواند مقدار یا نوع غذایی که می‌خورد را کنترل کند یا از خوردن جلوگیری کند.

B:
فرد برای جبران پرخوری‌ و جلوگیری از افزایش وزن، همیشه رفتارهای نامناسب جبرانی را انجام می‌دهد برای نمونه خودش را به استفراغ می‌اندازد. از ملین‌ها، ادرارآورها یا دیگر داروها استفاده می‌کند. ورزش‌های فشرده و سنگین انجام می‌دهد. روزه می‌گیرد یا از خوردن خودداری می‌کند.

C: بینج ایتینگ و رفتارهای جبرانی نامناسب به طور میانگین حداقل هفته‌ای یک بار و برای ۳ ماه انجام می‌شود. D: ارزشی که فرد برای خودش قائل است به طور غیرمنطقی و بیش از اندازه تحت تاثیر شکل بدن و وزن قرار دارد. E: این اختلال به طور ویژه در اپیزودهای آنورکسیا رخ نمی‌دهد.

D:
ارزشی که فرد برای خودش قائل است به طور غیرمنطقی و بیش از اندازه تحت تاثیر شکل بدن و وزن قرار دارد.

E:
این اختلال به طور ویژه در اپیزودهای آنورکسیا رخ نمی‌دهد.


مسائل تاریخی و فرهنگی اختلالات خورد و خوراک

می توان گفت که بعضی ریشه های اختلالات خورد و خوراک در ارزش ها و ایده آل های فرهنگ ها و جوامع مختلف قرار دارد . به این ترتیب بررسی مواردی از اختلالات خورد و خوراک که جنبه ی تاریخی و فرهنگی دارند می تواند به ما کمک کند تا بعضی عوامل آسیب پذیری افراد در مقابل اختلالات خورد و خوراک را شناسایی کنیم .

نمونه های تاریخی اختلالات خورد و خوراک

تفاوت های فرهنگی در اختلالات خورد و خوراک

عوامل دموگرافیک در جوامع مختلف

در طول تاریخ نمونه هایی از اختلالات خورد و خوراک وجود داشته اند که بسیاری از آنها به اختلالات خورد و خوراک امروزی شباهت دارند . مواردی از گرسنگی دادن به خود در یونان و روم باستان و در قرون وسطی در افراد مذهبی دیده می شد که می خواستند به اعتلای معنوی برسند .
این پدیده آنورکسیای مقدس (holy anorexia) نامیده می شود و مثال آن سنت کاترین است که در ۱۶ سالگی گرسنگی دادن به خود را آغاز کرد و آن را تا آخر عمر خود (۳۲ سالگی) ادامه داد .
در قرن نوزدهم پزشکان به تدریج مطالعه ی سیستماتیک پدیده ی گرسنگی دادن به خود را آغاز کردند و روان پزشکان از نوعی هیپوکندریا نام بردند که در آن دختران جوان در طول بلوغ و بعد از رشد فیزیکی زودرس به بی اشتهایی بسیار شدید دچار می شدند . احتمالا اولین کسی که اصطلاح آنورکسیا نروزا را به کار برد ایمبرت بود که عقیده داشت ویژگی این اختلال از دست دادن اشتها – امتناع از خوردن و ضعیف شدن است .
این نمونه های تاریخی در عین حال که به اختلالات خورد و خوراک در دنیای امروز شباهت دارند از لحاظ انگیزه های پشت پرده تفاوت هایی نشان می دهند . در موارد بسیار قدیمی تر عوامل مذهبی و معنوی انگیزه هایی قوی برای گرسنگی دادن به خود بوده اند در حالی که در موارد مربوط به قرون هجدهم و نوزدهم گرسنگی دادن به خود معمولا عارضه ی جانبی بهبود از یک بیماری یا فلج هیستیریک تلقی می شد . اما امروزه افراد مبتلا به اختلالات خورد و خوراک معمولا هدف خود را که کاهش وزن است پنهان می کنند و برای امتناع از خوردن غذا دلایل دیگری می آورند . این گفته در مورد موارد تاریخی که در اینجا ذکر کردیم نیز ممکن است صدق کند .
نمونه های تاریخی بولیمیا بسیار نادر تر از نمونه های تاریخی آنورکسیا هستند . اما در قرن نوزدهم اختلالی به نام فم کانینا یا گرسنگی سگ وجود داشت که ویژگی آن خوردن مقدار بسیار زیادی غذا و بعد استفراغ بود .
همین مرور کوتاه نشان می دهد که خوردن نامنظم و مختل از زمانی که انسان ها خواندن و نوشتن را یاد گرفتند و تاریخ مکتوب را به نگارش درآوردند وجود داشته است .

مشهودترین رابطه ی تفاوت های فرهنگی با اختلالات خورد و خوراک در بولیمیا دیده می شود . برای مثال در فرهنگ هایی که به هیچ عنوان با فرهنگ های غرب تماس ندارند و در افرادی که با زندگی غرب آشنا نیستند بولیمیا دیده نمی شود .
نقش فرهنگ در ایجاد آنورکسیا اندکی پیچیده تر است . حتی در درون جوامع غربی (مثلا آمریکا) گروه های فرهنگی مجزا در شیوع اختلالات خورد و خوراک تفاوت هایی نشان می دهند و این تفاوت ها معمولا ریشه در اعمال و ایدهآل های فرهنگی دارند . برای مثال احتمال اختلالات خورد و خوراک در زنان سیاهپوست آمریکایی کمتر از زنان سفیدپوست آمریکایی است .
به رغم این تفاوت های نژادی – قومی در ابتلا به اختلالات خورد و خوراک سمپتوم های آنورکسیا در همه ی کشور های غربی دیده می شوند و مطالعات نشان می دهند شیوع این اختلالاتمی تواند به شیوع آن ها در جوامع غربی شبیه باشد . سمپتوم های آنورکسیا در افرادی هم که هرگز تحت تاثیر فرهنگ غرب نبوده اند دیده می شود .
مطالب بالا نشان می دهند که عوامل فرهنگی در شیوع اختلالات خورد و خوراک تاثیر می گذارند و تاکیدی که فرهنگ های غربی روی وزن و تناسب اندام دارند عاملی مهم در ایجاد این اختلال است .

  • احتمال ابتلا به اختلالات خورد و خوراک در زنان تقریبا ده برابر مردان است . یکی از علت ها اهمیت دادن رسانه های عمومی به وزن و تناسب اندام زن هاست .
  • این پدیده باعث می شود که لاغر بودن زن ها نوعی ارزش فرهنگی پیدا کند . مطالعات نشان می دهد که مردان دوست دارند وزن بدنشان به طور متوسط ۱۵ کیلوگرم بیشتر از وزن فعلی آن ها باشد . شاید به این علت که فکر می کنند اندامشان مردانه نیست . در مقابل زنان دوست دارند وزن بدنشان ۲۰ کیلوگرم لاغر تر از وزنی که دارند باشد .
  • این تفاوت نگرش ها نشان می دهند در مردان گروه های خاص مثل بادیگاردها – ورزشکاران و بالرین ها و همچنین مردان هوموسکشوال میزان اختلالات خرد و خوراک بیشتر از مردان هتروسکشوال است .

علل اختلالات خورد و خوراک

اختلالات خورد و خوراک صرفا بر اثر یک عامل به وجود نمی آیند بلکه انواع فرآیندهای پسیکولوژیک – سوسیولوژیک و بیولوژیک همکاری می کنند تا انواع اختلالات خورد و خوراک به وجود آیند .
بعضی عوامل عبارتند از عوامل خطر پیش از تولد مثل جنسیت و قومیت – عوامل تاثیرگذار در دوران رشد کودکی که باعث به وجود آمدن مشکلاتی در خوردن می شوند (مثلا مشکلاتی که کودک در عادات خوردن و عادات خوابیدن پیدا می کند) تجربه های کودکی مثل سوء استفاده جنسی و غفلت فیزیکی – عوامل شخصیتی مثل عزت نفس پایین – کمال گرایی و نارضایتی از خود – عوامل خانوادگی مثل چاقی والدین – نگرش آن ها به چاقی – نگرش نوجوانان به رژیم غذایی و ورزش و اختلالات روانی کاموربید مثل OCD و فوبی اجتماعی .
نکته ی دیگری که بادی به آن توجه داشت این است که آنورکسیا و بولیمیا معمولا عوامل خطر یکسان دارند و معلوم نیست که چرا افراد به یکی از این اختلالات مبتلا می شوند اما به دیگری مبتلا نمی شوند به همین دلیل نمی توان نظریه های مختلف درباره ی علل آنورکسیا و بولیمیا را به آسانی از هم مجزا کرد .

عوامل بیولوژیک

عوامل اجتماعی / فرهنگی

عوامل خانوادگی

عوامل تجربی

عوامل پسیکولوژیک و شخصیتی

بسیاری از سمپتوم های اختلالات خورد و خوراک ماهیت ففیزیکی دارند و تا کنون فقط یک عامل بیولوژیک آن به خوبی شناسایی شده است : عامل ژنتیک . همانطور که خواهیم دید تحقیق در مورد فعالیت نوروترنسمیترهای مغز و نقش مغز و سیستم های هورمونی در تنظیم اشتها به اندازه ی عوامل ژنتیک شواهد محکم ندارند .
مدار پاداش مغز از دوپامین برای "هایلایت" کردن تجربه ی "خوشمزگی" یک خوراکی استفاده می کند . مغز می خواهد فرد مزه ی غذای خوشمزه را به خاطر بیاورد و این کار را (خوردن آن خوراکی) دوباره انجام دهد . وقتی تجربه ی یک خوراکی که توسط دوپامین تقویت شده است باعث می شود مدارهای پاداش مغز بدرخشند این کار می تواند باعث شود که سایر سیگنال ها که "سیر شده ای خوردن بس است" نتوانند خودشان را نشان دهند .
اختلالات خورد و خوراک در خانواده ها به ارث می رسند و این پدیده نشان می دهد که احتمالا پای یک عنصر ژنتیک در میان است . بستگان درجه اول زنانی که هم آنورکسیا هم بولیمیا دارند در مقایسه با بستگان درجه اول زنانی که هرگز اختلالات خورد و خوراک نداشته اند با احتمال بیشتری به این اختلالات مبتلا می شوند .
همچنین در تمام اختلالات خورد و خوراک یک عامل مشترک خانوادگی نیز وجود دارد یعنی اگر یکی از اعضای خانواده بولیمیا داشته باشد احتمال ابتلای سایر اعضای خانواده نه تنها به بولیمیا بلکه به همه ی انواع اختلالات خورد و خوراک بیشتر خواهد شد . اما ژن های کمک کننده به ایجاد آنورکسیا ممکن است با ژن های کمک کننده به ایجاد بولیمیا تفاوت داشته باشند . زیرا بولیمیا ظاهرا نوعی سندروم مختص فرهنگ است در حالی که آنورکسیا چنین نیست و جهان شمول بودن آن نشان می دهد که گرسنگی دادن به خود ممکن است یک عنصر ژنتیک مهم داشته باشد .
چون مشکلات اشتها در اختلالات خورد و خوراک به فراوانی مشاهده می شود بعضی نظریه های مربوط به آنورکسیا و بولیمیا به نقش بعضی مناطق فعال مغز در تنظیم اشتها به ویژه هیپوتالاموس و به نوروترنسمیتر هایی که ظاهرا با اشتها ارتباط دارند اشاره کرده اند .
آسیب وارده به هیپوتالاموس جانبی در حیوانات باعث از دست دادن اشتها می شود و از دست دادن اشتها سندروم گرسنگی دادن به خود را به وجود می آورد که از لحاظ رفتاری شبیه رفتاری است که در آنورکسیا دیده می شود . اما شواهد زیادی نشان می دهند که نقص در هیپوتالاموس جانبی عامل اصلی ابتلا به آنورکسیا نیست .
افراد مبتلا به آنورکسیا نروزا در بادی ایمیج خود نقص دارند . یعنی برداشت غلطی از بدن خود دارند – از آن ناراضی هستند و آن را بزرگتر از اندازه ی واقعی می دانند .
بعضی نظریه ها اختلال نورواندوکرین یا نابسامانی سیستم نورواندوکرین را در نظر می گیرند . نورواندوکرینولوژی علم تعامل بین دستگاه عصبی و دستگاه هورمونی است . اختلال نورواندوکرین اختلال عملکرد هورمونی یا عوامل استرس زای زندگی است که باعث اختلال عملکرد هورمونی می شود . طبق این نظریه ها چون اشتها در مقابل تغییر سطح هورمون ها بسیار حساس است تغییر شدید سطح هورمون ها باعث افزایش یا کاهش شدید اشتها می شود . شواهد تایید کننده ی این نظریه بسیار اندک هستند .
در اینجا موضوع مورد بحث این است که افراد مبتلا به آنورکسیا و بولیمیا ویژگی های رفتاری و شناختی شبیه ویژگی های افراد مبتلا به اختلال وسواس – اجباری و افراد مبتلا به افسردگی دارند و ثابت شده است که سطح سروتونین بر سمپتوم های افسردگی و OCD تاثیر می گذارد . اما افرادی که آنورکسیا یا افسردگی آن ها بهبود یافته است در تنظیم سروتونین نابهنجاری های مستمر نشان نمی دهند و این پدیده بار دیگر می تواند نشان دهد که نوسان سطح سروتونین در آنورکسیا ممکن است معلول این اختلال باشد نه علت آن .

بنابر آنچه گفته شد عوامل فرهنگی غربی یکی از عوامل خطر برای ابتلا به اختلالات خورد و خوراک است . بسیار مهم است که این عوامل چگونه می توانند باعث آغاز اختلالات خورد و خوراک شوند شناسایی و مشخص شود .

تاثیر رسانه های عمومی – نارضایتی از اندام و رژیم غذایی :  در ۲۰ تا ۳۰ سال گذشته علت افزایش موارد ابتلا به اختلالات فوق این بوده است که رسانه های عمومی اندام ایده آل را به ذهن مردم تحمیل کرده اند . به این صورت که افراد فکر می کنند برای جذاب بودن و احساس خوبی داشتن باید اندامی مشابه اندام خوانندگان و ستارگان سینما داشته باشند .
اولا رسانه های عمومی دایما متهم می شوند که واقعیت را تحریف می کنند و اندام زنان را طوری نشان می دهند که به نحو طبیعی لاغر هستند (یعنی فقط اقلیتی از زنان جامعه را معرفی می کنند) یا به طور غیر طبیعی لاغر هستند (یعنی خودشان را به زور لاغر کرده و لاغر نگه داشته اند) . هرچه نوجوانان کم سن (بین ۱۴ تا ۱۶ سال) به پرستش افراد معروف بیشتر توجه داشته باشند و بیشتر تصور کنند که آن ها اندام خوبی دارند از اندام خود بیشتر متنفر خواهند شد .
آشکارترین راه این است که تصاویر ایده آل از اندام که رسانه های عمومی ارائه می دهند باعث می شوند که افراد از اندام خود منزجر شوند .
نارضایتی از اندام معمولا به صورت "فاصله" بین وزن و اندام طبیعی با وزن و اندام ایده آل تعریف می شود و اکثرنظریه های مربوط به اختلالات خورد و خوراک نارضایتی از اندام را یکی از علل مهم اختلالات خورد و خوراک می دانند .


تاثیر دوستان : دوستان نیز مثل رسانه های عمومی می توانند در نگرش فرد به اندام – وزن – خورد و خوراک و فعالیت های رژیمی او تاثیر زیادی بگذارند و دختران نوجوان معمولا از طریق تماس نزدیک با دوستان و همسالان عقاید خود در باره ی لاغری و رژیم غذایی را کسب می کنند . فشار همسالان می تواند نگرش افراد را به چند طریق تحت تاثیر قرار دهد . مثلا در برخی موارد نگرش های اعضای گروه به خورد و خوراک و اندام به ارزش های درون گروهی تبدیل می شوند که مورد پسند جامعه نیز هستند (مثلا رژیم گرفتن یا کم خوردن) و همچنین اشتراک عقاید باعث می شود که اعضای گروه بعضی باور ها یا عقاید خاص را به دست آورند که ابتلا به اختلالات خورد و خوراک را تسهیل می کنند مثلا کمال گرایی . رفتارهای دوستان صمیمی می توانند در نگرش افراد نسبت به کنترل وزن – تناسب اندام و رژیم های لاغری خصوصا در دختران نوجوان و جوان تاثیر بگذارند .

گفتیم که اختلالات خورد و خوراک در خانواده ها جریان دارد . هر چند این جریان تا حدی به علت ویژگی های وراثتی است می تواند نتیجه ی تاثیر مستقیم نگرش ها و رفتارهای اعضای خانواده نیز باشد
سالوادور مینوچین طراح نظریه ی سیستم های خانوادگی عقیده دارد که ممکن است فرد در یک ساختار خانوادگی مختل و نامنظم گیر کرده باشد . وی این نوع خانواده ها را خانواده های سایکوسوماتیک می نامد و می گوید که ساختار این نوع خانواده ها ایجاد اختلالات خورد و خوراک را فعالانه ترغیب می کند
خانواده های افراد مبتلا به اختلالات خورد و خوراک حداقل یکی از چها ویژگی های زیر را دارند :



۱) در هم تنیدگی : که در آن والدین در همه ی کارهای فرزندان دخالت می کنند – از همه ی کارهای آن ها سر در می آورند و هیجانات و نیازهای عاطفی فرزندان را نادیده می گیرند . آن ها این دخالت را وظیفه ی خود می دانند و به همین دلیل به آن ها over-functioning گفته می شود .


۲) افراط در مراقبت : که در آن والدین بیش از حد نگران مسائل فرزندداری رفاه یکدیگر و فرزندان هستند و فرزندان نیز گاهی این کار را کنترل بیش از حد والدین می دانند .


۳) انعطاف ناپذیری : یا سفت و سخت گیری که در آن سعی می شود وضع موجود خانواده حفظ شود به عبارت دیگر انعطاف ناپذیری به مشکل خانواده در سازگار شدن با نیاز های رشدی دائما در حال تغییر فرزندان اشاره دارد .


۴) عدم حل اختلاف : که در آن افراد خانواده سعی می کنند از کشمکش و اختلاف بپرهیزند یا اینکه همیشه در حال تعارض و جنگ هستند . (اصطلاح مترادف با عدم حل اختلاف حل اختلاف ناصحیح یا ضعیف است)
به عقیده ی مینوچین مشکل خانواده به صورت یک بیماری سایکوسوماتیک در یکی از بچه ها نشان داده می شود (مثلا به صورت آنورکسیا)
مادر به عنوان عنصر مهم خانواده احتمالا در ایجاد اختلالات خورد و خوراک فرزندان نقش خاصی ایفا می کند . بسیاری از افراد مبتلا به اختلالات خورد و خوراک مادرانی دارند که آن ها نیز الگوهای نابهنجار خورد و خوراک یا اختلالات روانی دارند و الگوهای نابهنجار مادران در فرزندان آن ها مشکلات تغذیه ای به وجود می آورند که ممکن است از همان اوایل کودکی شروع شود . مادرانی که به شدت از اندام - وزن و ظاهر دختران خود ایراد می گیرند شدیدا در آن ها تاثیر می گذارند . آن ها علاوه بر اینکه باعث ابتلای فرزند خود به اختلالات خورد و خوراک می شوند موفقیت روان درمانی های انجام شده برای حل مشکلات دختران را نیزبه شدت کاهش می دهند .

  • شواهد نشان می دهند که مشکلات زندگی و تجربه های ناگوار هم می توانند به صورت عامل آسیب پذیری در مقابل اختلالات خورد و خوراک وارد عمل شوند و هم می توانند شروع اختلالات خوردن را تسریع کنند .
  • اما نوع خاصی از تجربه های ناگوار زندگی که عامل خطر برای اختلالات خورد و خوراک محسوب می شود سوء استفاده ی جنسی (childhood sexual abuse) در کودکی است .
  • امروزه سوء استفاده ی جنسی در کودکی رسما یک عامل خطر برای ابتلا به اختلالات خورد و خوراک شناخته می شود ولی اینکه چگونه باعث اختلالات خورد و خوراک می شود هنوز معلوم نیست . یکی از احتمالات این است که تجربه های ناگوار کودکی انواع دیگری از اختلالات روانی را موجب می شوند که ابتلا به اختلالات خورد و خوراک را تسهیل می کنند . بعضی روانشناسان نیز عقیده دارند که اختلالات خورد و خوراک ابزاری هستند برای مقابله با سایر اختلالات روانی (مثل افسردگی عمده) که در نتیجه ی سوء استفاده ی جنسی در کودکی به وجود می آیند . به عقیده ی آن ها ایجاد اختلال خورد و خوراک روشی است برای مقابله با مشکلات هیجانی و هویتی که شاید ناشی از تجارب ناگوار در کودکی باشند .
  • بولیمیا نیز می تواند روشی برای مقابله با احساسات منفی ناشی از مشکلات دوران کودکی باشد افراد مبتلا به بولیمیا از طریق بینج ایتینگ و بعد از آن تصفیه نوعی تسکین هیجانی احساس می کنند .
افرادی که به اختلالات خورد و خوراک مبتلا می شوند ویژگی های روانی و صفات شخصیتی خاصی دارند که ممکن است در ایجاد این اختلالات نقش داشته باشند . احتمال دارد بعضی از عوامل خطر موثر در ایجاد اختلالات خورد و خوراک با بعضی ویژگی های شخصیتی تعامل کنند تا نوعی اختلال خورد و خوراک به وجود آورند .
مطالعات متعدد ویژگی های شخصیتی افراد مبتلا به اختلالات خورد و خوراک را شناسایی کرده اند از جمله : کمال گرایی – خجالتی بودن – عدم ثبات هیجانی (نوروتیسم) – عزت نفس پایین – توجه بیش از حد به حس های فیزیکی – احساسات منفی یا افسردگی – وابستگی به دیگران یا عدم اعتماد به نفس .
اختلالات خورد و خوراک با احساسات منفی (معمولا با غم و افسردگی) ارتباط نزدیک دارند و اختلالات خلقی معمولا با آنورکسیا یا بولیمیا کاموربید هستند البته هنوز مشخص نیست که احساسات منفی و استرس علت اختلالات خورد و خوراک هستند یا معلول آن ها .
یکی از ویژگی های بارز افراد مبتلا به اختلالات خورد و خوراک عزت نفس پایین است . عزت نفس پایین ممکن است صرفا از نگرش های منفی افراد نسبت به خود مشتق شود (مثلا افراد آنورکسیک و بولیمیک خود را چاق می دانند و معتقدند که هیکل و اندامشان زشت است و افراد بولیمیک معتقدند که کنترل خورد و خوراک در دست خودشان نیست و روی آن کنترل ندارند) . همه ی این اعتقادات غلط باعث می شود که عزت نفس فرد پایین بیاید . با این حال بعضی شواهد نشان می دهد که عزت نفس پایین می تواند در ایجاد اختلالات خورد و خوراک نقش داشته باشد . اولا عزت نفس پایین یک پیش بینی کننده ی مهم اختلالات خورد و خوراک در زنان است . ثانیا به عقیده ی بعضی روانشناسان اختلالات خورد و خوراک مثل آنورکسیا می توانند روشی برای مبارزه با عزت نفس پایین باشند زیرا نشان می دهند که فرد حداقل می تواند روی یکی از جنبه های زندگی خود کنترل داشته باشد .
افراد آنورکسیک و تا اندازه ای کمتر افراد بولیمیک معمولا کمال گرا هستند و کمال گرایی می تواند یکی از علت های اختلالات خورد و خوراک باشد . کمال گرایی چند وجه دارد که ممکن است رو به درون باشد یا رو به بیرون یعنی دیگران باشد . کمال گرایی ممکن است سازگارانه یا ناسازگارانه باشد . تحقیقات نشان می دهد که کمال گرایی می تواند سمپتوم های بولیمیا را در زنانی که فکر می کنند چاق هستند پیش بینی کند . هم کمال گرایی خود – تحمیلی و هم کمال گرایی تحمیلی از سوی دیگران در افراد مبتلا به آنورکسیا بیشتر از افراد سالم دیده می شود .
جالب اینجاست که کمال گرایی یکی از صفات شخصیتی بارز در بسیاری از اختلالات روانی و مخصوصا به همراه بسیاری از اختلالات اضطرابی مشاهده می شود و با آن ها کاموربید است .

درمان اختلالات خورد و خوراک

اختلالات خورد و خوراک بسیار پیچیده هستند و درمان آن ها بسیاردشوار است . به هنگام درمان اختلالات خورد و خوراک چند مشکل پیش می آید :
• افراد مبتلا به اختلالات خورد و خوراک معمولا انکار می کنند که بیمار هستند یا اختلال دارند . مثلا افراد آنورکسیک معمولا انکار می کنند که وزنشان به طور مرضی کمتر از حد معمول است و این حقیقت که آن ها ممکن است کنترل خورد و خوراک را روشی برای مقابله با اختلالات روانی کلی تر بدانند به این معنا است که کنترل خورد و خوراک را اقدامی می دانند که محاسن آن بیشتر از معایب آن است . حدود ۵۰ درصد افرادی که می توان رسما آن ها را مبتلا به اختلالات خورد و خوراک اعلام کرد هرگز به روان درمانی مراجعه نمی کنند .
• افراد مبتلا به اختلالات خورد و خوراک معمولا هم به درمان روانی و هم به درمان پزشکی نیاز دارند .
• اختلالات خورد و خوراک معمولا با سایر اختلالات روانی کاموربیدیتی بالایی دارند و این می تواند درمان را دشوار تر و پیچیده تر کند .
در قسمت های بعدی انواع اصلی درمان های اختلالات خورد و خوراک را توضیح خواهیم داد که عبارتند از : دارودرمانی – خانواده درمانی و درمان شناختی – رفتاری . علاوه بر این روانشناسان بالینی از خود – یاری و سیستم های خدماتی جایگزین نیز استقبال می کنند . برنامه های خود – یاری در ارائه خدمات هم برای بولیمیا و هم برای بینج ایتینگ اثر بخشی زیادی دارند . گروه های های خود – یاری بولیمیا که از دستور العمل های استاندارد استفاده می کنند و نقش روان درمانگر به عنوان خط دهنده و مدیر در حداقل قرار داد می توانند بسیار مفید واقع شوند .
سیستم های ارائه خدماتی جایگزین اجازه می دهند تا افرادی که به هر دلیلی نمی توانند از سایر انواع درمان استفاده کنند به خدمات درمانی دسترسی داشته باشند این خدمات عبارتند از روان درمانی با تلفن – ایمیل – اینترنت – نرم افزار های کامپیوتری و تکنیک های واقعیت مجازی .
در آخر روانشناسان بالینی از اهمیت برنامه های پیشگیری نیز به خوبی آگاهند . این برنامه ها که در سطح جامعه انجام می گیرد از شروع اختلالات روانی پیش از بروز اولین سمپتوم ها پیشگیری می کنند .

درمان های دارویی

خانواده درمانی

روان درمانی شناختی – رفتاری

خود – نظارتی از طریق اس ام اس

چون هم آنورکسیا و هم بولیمیا اغلب با افسردگی عمده کاموربیدیتی دارند معمولا با داروهای ضد افسردگی مثل فلوکستین تحت درمان قرار می گیرند اما اگر دارو های ضد افسردگی با روان درمانی هایی مثل CBT یا درمان شناختی – رفتاری همراه شود دستاورد های درمانی بیشتر خواهد شد . CBT کمک می کند تا باورهای اشتباه افراد بولیمیک از بین برود و دارو های ضد افسردگی کمک می کنند تا از احتمال بازگشت بیماری بعد از درمان با CBT کاسته شود
درمان دارویی آنورکسیا در مقایسه با درمان دارویی بولیمیا موفقیت کمتری دارد هر چند تعداد مطالعات مربوط به دارودرمانی آنورکسیا نسبتا محدود است .
اولانزاپین دارویی است که ابتدا برای درمان سمپتوم های سایکوز به کار می رفت اما موارد جدید تر مصرف آن شامل درمان سمپتوم های حاد آنورکسیا نیز هستند . این دارو در کاستن از افکار وسواسی و ترس های فرد درباره ی افزایش وزن موثر واقع می شود و همچنین به افزایش وزن کمک می کند .
نالتروکسن یک آنتاگونیست اوپیود است یعنی فعالیت اوپیود ها در مغز را بلوکه می کند . اپیود ها موادی شیمیایی در مغز هستند که با لذت ربط دارند .
چندین نوع SSRI می توانند از شدت سمپتوم های اختلال بینج – ایتینگ بکاهند (مثلا دسی پرامین – ایمی پرامین) داروهای SSRI که هم در خلق و هم در بینج – ایتینگ موثر واقع می شوند عبارتند از فلووکسامین – سیتالوپرام و سرترالین . آمفتامین و داروهای شبیه به آمفتامین ممکن است مفید واثع شوند اما در بلند مدت فایده ی چندانی ندارند . داروهای اضافه شده به CBT موثر تر از دارو به تنهایی هستند .

یکی از انواع پرطرفدار رویکرد خانواده درمانی مدل مادزلی برای نوجوانان مبتلا به اختلالات خورد و خوراک مخصوصا آنورکسیا نروزا است . کل روند ۶ تا ۱۲ ماه و تعداد کل جلسات ۱۰ تا ۲۰ جلسه است . در مدل مادزلی فرض بر این است که والدین مهم ترین عامل برای درمان فرزندان خود هستند و باید یاد بگیرند چگونه مسئولیت اوضاع را به عهده بگیرند . مدل مادزلی برای والدین کودکان استثنایی با نیازهای زیاد یا خانواده های تک – والدی زیاد مناسب نیست .
روانشناسان بالینی اعتقاد دارند که بهترین روش درمانی برای بولیمیا درمان شناختی – رفتاری یا روان درمانی شناختی – رفتاری (CBT) است . استفاده از CBT بیشتر از همه برای درمان بولیمیا موثر واقع می شود و توصیه شده که بین ۱۶ تا ۲۰ جلسه طول بکشد و در یک دوره ی ۴ تا ۵ ماهه انجام شود .
CBT برای بولیمیا بر اساس یک مدل شناختی قرار دارد که فیربرن و همکارانش در ۱۹۹۳ طراحی کرده اند طبق این مدل افراد بولیمیک مدت های طولانی درباره ی خود عقاید منفی داشته اند و این عقاید با نگرانی در باره ی وزن – اندام و جذابیت در تعامل بوده است
در CBT سه مرحله وجود دارد که برای مقابله با سمپتوم های بولیمیا و افکار غلط که ریشه ی سمپتوم ها را تشکیل می دهند مورد نیاز است .
این سه مرحله عبارتند از :

۱) برنامه ریزی برای خورد و خوراک و کنترل محرک ها

۲) بازسازی شناختی برای پرداختن به باورهای غلط درباره ی وزن و اندام

۳) طراحی روش های پیشگیری از بازگشت
در مرحله ۱ به افراد آموزش داده می شود تا محرک ها یا موقعیت هایی را که باعث آغاز دوره ی بینج ایتینگ می شوند شناسایی کنند . و نیز به آن ها آموزش داده می شود که به پرخوری افراطی نپردازند و رفتارهای افراطی خوردن را کنار بگذارند و نیز توضیح داده می شود که با تغذیه برنامه ریزی شده می توان وزن عادی بدن را ثابت نگه داشت .
در CBT برای بولیمیا نروزا از خود – نظارتی یا سلف – مونیتورینگ استفاده می شود . بیماران با استفاده از موبایل های پیشرفته مثل آی فون – گلکسی – اکسپریا موارد زیر را به اطلاع تراپیست خود می رسانند : آنچه خورده اند – آیا بینج ایتینگ یا تصفیه داشته اند – در چه موقعیتی قرار داشته اند چه کسی در کنارشان قرار داشته است و چه افکار و احساساتی داشته اند .
CBT به رغم موفقیت نسبی در درمان بولیمیا و تا حدی در درمان اختلال بینج ایتینگ هنوز درمان کلی به حساب نمی آید و تنها در نیمی از درمانجویان موثر واقع می شودهمچنین هنوز از CBT ورژن موثری برای درمان آنورکسیا طراحی نشده است یکی از رویکردهای CBT که اخیرا طرفداران زیادی یافته است روی بادی ایمیج تمرکز دارد به عقیده ی این روانشناسان بادی ایمیج یک تجربه ی شخصی – خصوصی با پنج – بعد است
این ابعاد باهم تعامل می کنند و در یکدیگر تاثیر می گذارند :


۱) بعد ادراکی : ادراکی که از بدنمان داریم بر اساس تصویر ذهنی ما ازظاهرمان و همچنین حس های فیزیکی تشکیل شده است . گاهی این ادراک صحیح و دقیق است یعنی تصویر ذهنی از بدنمان با ظاهر واقعی ما و این که دیگران چه برداشتی از آن دارند مطابقت دارد . وقتی ادراک ما تحریف شده است ممکن است اندازه ی کل بدن یا اندازه ی بعضی اعضای خاص بدن (مثلا بینی) را بیش از حد زیاد ادراک کنیم .


۲) بعد عاطفی : معرف احساساتی است که با بادی ایمیج مرتبط هستند و می تواند طیف هیجانی را پوشش دهد . در بادی ایمیج آشفته این احساسات معمولا به شکل شرم – چندش – انزجار – ترس یا غم نشان داده می شوند . چنین احساساتی ممکن است به طور دائم حضور داشته باشند و باعث دیسترس (رنج شخصی) زیاد و مشغله ی ذهنی فرد شوند .

۳) بعد شناختی : معرف دو چیز است ۱- باور های ما دربارهی ظاهرمان (مثلا من بیش از حد گرد و قلمبه هستم) و ۲- اهمیتی که به بدنمان می دهیم (مثلا بنابراین نامقبول یا بی ارزش هستم) وقتی بادی ایمیج ناسالم است مردم معمولا ظاهرا خود را با کل ارزشی که برای خودشان قائل هستند برابر می دانند .

۴) بعد ارزیابی سابجکتیو : ماهیتی فراگیر تر دارد و نارضایتی از بدن را که قبلا توضیح دادیم دربر می گیرد . این بعد می گوید که فرد از کل بدن و هیکل خود یا بخش های خاصی از آن ناراضی است

۵) بعد رفتاری : بادی ایمیج شامل رفتارهایی است که مردم در رابطه با بادی ایمیج خود دارند . مثل چک کردن مداوم یا وارسی افراطی و اجتناب بدنی . نیروی محرک این رفتارها عبارتند از نارضایتی از بدن و این احساس که بدن فرد غیر قابل قبول است . هدف اصلی رویکرد های CBT که از مدل بالا پیروی می کنند این است پیش فرض های ناسازگارانه ی فرد در رابطه با شکل و وزن بدن شناسایی شوند و تغییر یابند و از فراوانی رفتار های ناسازگارانه ای مثل چک کردن بدن و اجتناب بدنی کاسته شود . افراد مبتلا به اختلالات خورد و خوراک یک سوگیری گزینشی هستند که باعث می شود فقط روی آن اجزا و قسمت های بدن که از آن ها متنفرند تمرکز حواس کنند . در مدل بالا تلاش می شود این سوگیری های گزینشی از بین بروند . در مرحله ی بعد از مواجهه درمانی استفاده می شود که در طی آن درمانجویان با بدن خود مواجه می شوند . هدف از مواجهه درمانی این است که از هیجانات منفی ای که معمولا با دیدن بدن خود در آینه به وجود می آیند کاسته می شود .

یا با استفاده از اپ هایی مثل تلگرام . با پیشرفت تکنولوژی و فراگیرشدن استفاده از موبایل های پیشرفته کار روانشناسان آسان تر شده است .
درمانجو وضعیتش را در گوشی هوشمند خود تایپ می کند و به درمانگر می فرستد در پاسخ از تراپیست یک مسیج دریافت می کند .

سوالات متداول در رابطه با اختلال بولیمیا نروزا

با گذشت زمان ، پرخوری عصبی می تواند بدن شما را به روش های زیر تحت تأثیر قرار دهد: آسیب معده در اثر پرخوری. عدم تعادل الکترولیت ها (داشتن مقادیر سدیم ، پتاسیم یا سایر مواد معدنی خیلی زیاد یا خیلی کم ، که می تواند منجر به حمله قلبی یا نارسایی قلبی شود) زخم ها و آسیب های دیگر گلو در اثر استفراغ.
همه افراد مبتلا به پرخوری عصبی بسیار لاغر نیستند. کم اشتهایی باعث کمبود کالری زیادی می شود و منجر به کاهش شدید وزن می شود. افراد مبتلا به پرخوری عصبی می توانند دوره هایی از بی اشتهایی را تجربه کنند ، اما با این وجود تمایل دارند که به طور کلی کالری بیشتری از طریق پر کردن و پاکسازی مصرف کنند.
اگرچه هیچ آزمایش آزمایشگاهی برای تشخیص خاص پرخوری وجود ندارد ، اما ممکن است پزشک از آزمایش های مختلف تشخیصی از جمله مقادیر آزمایشگاهی (آزمایش خون) برای ارزیابی شدت بیماری یا اثرات پرخوری عصبی بر روی اندام های بدن استفاده کند.
بیش از پنج برابر بیشتر در معرض حمله قلبی و بیش از شش برابر در معرض بیماری عروق کرونر قرار داشتند. همچنین تقریباً هفت برابر بیشتر در معرض تصلب شرایین قرار گرفتند..
نظرات و پیشنهادات شما