بسیاری از سمپتوم های اختلالات خورد و خوراک ماهیت ففیزیکی دارند و تا کنون فقط یک عامل بیولوژیک آن به خوبی شناسایی شده است : عامل ژنتیک . همانطور که خواهیم دید تحقیق در مورد فعالیت نوروترنسمیترهای مغز و نقش مغز و سیستم های هورمونی در تنظیم اشتها به اندازه ی عوامل ژنتیک شواهد محکم ندارند .
مدار پاداش مغز از دوپامین برای "هایلایت" کردن تجربه ی "خوشمزگی" یک خوراکی استفاده می کند . مغز می خواهد فرد مزه ی غذای خوشمزه را به خاطر بیاورد و این کار را (خوردن آن خوراکی) دوباره انجام دهد . وقتی تجربه ی یک خوراکی که توسط دوپامین تقویت شده است باعث می شود مدارهای پاداش مغز بدرخشند این کار می تواند باعث شود که سایر سیگنال ها که "سیر شده ای خوردن بس است" نتوانند خودشان را نشان دهند .
اختلالات خورد و خوراک در خانواده ها به ارث می رسند و این پدیده نشان می دهد که احتمالا پای یک عنصر ژنتیک در میان است . بستگان درجه اول زنانی که هم آنورکسیا هم بولیمیا دارند در مقایسه با بستگان درجه اول زنانی که هرگز اختلالات خورد و خوراک نداشته اند با احتمال بیشتری به این اختلالات مبتلا می شوند .
همچنین در تمام اختلالات خورد و خوراک یک عامل مشترک خانوادگی نیز وجود دارد یعنی اگر یکی از اعضای خانواده بولیمیا داشته باشد احتمال ابتلای سایر اعضای خانواده نه تنها به بولیمیا بلکه به همه ی انواع اختلالات خورد و خوراک بیشتر خواهد شد . اما ژن های کمک کننده به ایجاد آنورکسیا ممکن است با ژن های کمک کننده به ایجاد بولیمیا تفاوت داشته باشند . زیرا بولیمیا ظاهرا نوعی سندروم مختص فرهنگ است در حالی که آنورکسیا چنین نیست و جهان شمول بودن آن نشان می دهد که گرسنگی دادن به خود ممکن است یک عنصر ژنتیک مهم داشته باشد .
چون مشکلات اشتها در اختلالات خورد و خوراک به فراوانی مشاهده می شود بعضی نظریه های مربوط به آنورکسیا و بولیمیا به نقش بعضی مناطق فعال مغز در تنظیم اشتها به ویژه هیپوتالاموس و به نوروترنسمیتر هایی که ظاهرا با اشتها ارتباط دارند اشاره کرده اند .
آسیب وارده به هیپوتالاموس جانبی در حیوانات باعث از دست دادن اشتها می شود و از دست دادن اشتها سندروم گرسنگی دادن به خود را به وجود می آورد که از لحاظ رفتاری شبیه رفتاری است که در آنورکسیا دیده می شود . اما شواهد زیادی نشان می دهند که نقص در هیپوتالاموس جانبی عامل اصلی ابتلا به آنورکسیا نیست .
افراد مبتلا به آنورکسیا نروزا در بادی ایمیج خود نقص دارند . یعنی برداشت غلطی از بدن خود دارند – از آن ناراضی هستند و آن را بزرگتر از اندازه ی واقعی می دانند .
بعضی نظریه ها اختلال نورواندوکرین یا نابسامانی سیستم نورواندوکرین را در نظر می گیرند . نورواندوکرینولوژی علم تعامل بین دستگاه عصبی و دستگاه هورمونی است . اختلال نورواندوکرین اختلال عملکرد هورمونی یا عوامل استرس زای زندگی است که باعث اختلال عملکرد هورمونی می شود . طبق این نظریه ها چون اشتها در مقابل تغییر سطح هورمون ها بسیار حساس است تغییر شدید سطح هورمون ها باعث افزایش یا کاهش شدید اشتها می شود . شواهد تایید کننده ی این نظریه بسیار اندک هستند .
در اینجا موضوع مورد بحث این است که افراد مبتلا به آنورکسیا و بولیمیا ویژگی های رفتاری و شناختی شبیه ویژگی های افراد مبتلا به اختلال وسواس – اجباری و افراد مبتلا به افسردگی دارند و ثابت شده است که سطح سروتونین بر سمپتوم های افسردگی و OCD تاثیر می گذارد . اما افرادی که آنورکسیا یا افسردگی آن ها بهبود یافته است در تنظیم سروتونین نابهنجاری های مستمر نشان نمی دهند و این پدیده بار دیگر می تواند نشان دهد که نوسان سطح سروتونین در آنورکسیا ممکن است معلول این اختلال باشد نه علت آن .
بنابر آنچه گفته شد عوامل فرهنگی غربی یکی از عوامل خطر برای ابتلا به اختلالات خورد و خوراک است . بسیار مهم است که این عوامل چگونه می توانند باعث آغاز اختلالات خورد و خوراک شوند شناسایی و مشخص شود .
تاثیر رسانه های عمومی – نارضایتی از اندام و رژیم غذایی: در ۲۰ تا ۳۰ سال گذشته علت افزایش موارد ابتلا به اختلالات فوق این بوده است که رسانه های عمومی اندام ایده آل را به ذهن مردم تحمیل کرده اند . به این صورت که افراد فکر می کنند برای جذاب بودن و احساس خوبی داشتن باید اندامی مشابه اندام خوانندگان و ستارگان سینما داشته باشند .
اولا رسانه های عمومی دایما متهم می شوند که واقعیت را تحریف می کنند و اندام زنان را طوری نشان می دهند که به نحو طبیعی لاغر هستند (یعنی فقط اقلیتی از زنان جامعه را معرفی می کنند) یا به طور غیر طبیعی لاغر هستند (یعنی خودشان را به زور لاغر کرده و لاغر نگه داشته اند) . هرچه نوجوانان کم سن (بین ۱۴ تا ۱۶ سال) به پرستش افراد معروف بیشتر توجه داشته باشند و بیشتر تصور کنند که آن ها اندام خوبی دارند از اندام خود بیشتر متنفر خواهند شد .
آشکارترین راه این است که تصاویر ایده آل از اندام که رسانه های عمومی ارائه می دهند باعث می شوند که افراد از اندام خود منزجر شوند .
نارضایتی از اندام معمولا به صورت "فاصله" بین وزن و اندام طبیعی با وزن و اندام ایده آل تعریف می شود و اکثرنظریه های مربوط به اختلالات خورد و خوراک نارضایتی از اندام را یکی از علل مهم اختلالات خورد و خوراک می دانند .
تاثیر دوستان : دوستان نیز مثل رسانه های عمومی می توانند در نگرش فرد به اندام – وزن – خورد و خوراک و فعالیت های رژیمی او تاثیر زیادی بگذارند و دختران نوجوان معمولا از طریق تماس نزدیک با دوستان و همسالان عقاید خود در باره ی لاغری و رژیم غذایی را کسب می کنند . فشار همسالان می تواند نگرش افراد را به چند طریق تحت تاثیر قرار دهد . مثلا در برخی موارد نگرش های اعضای گروه به خورد و خوراک و اندام به ارزش های درون گروهی تبدیل می شوند که مورد پسند جامعه نیز هستند (مثلا رژیم گرفتن یا کم خوردن) و همچنین اشتراک عقاید باعث می شود که اعضای گروه بعضی باور ها یا عقاید خاص را به دست آورند که ابتلا به اختلالات خورد و خوراک را تسهیل می کنند مثلا کمال گرایی . رفتارهای دوستان صمیمی می توانند در نگرش افراد نسبت به کنترل وزن – تناسب اندام و رژیم های لاغری خصوصا در دختران نوجوان و جوان تاثیر بگذارند .
گفتیم که اختلالات خورد و خوراک در خانواده ها جریان دارد . هر چند این جریان تا حدی به علت ویژگی های وراثتی است می تواند نتیجه ی تاثیر مستقیم نگرش ها و رفتارهای اعضای خانواده نیز باشد
سالوادور مینوچین طراح نظریه ی سیستم های خانوادگی عقیده دارد که ممکن است فرد در یک ساختار خانوادگی مختل و نامنظم گیر کرده باشد . وی این نوع خانواده ها را خانواده های سایکوسوماتیک می نامد و می گوید که ساختار این نوع خانواده ها ایجاد اختلالات خورد و خوراک را فعالانه ترغیب می کند
خانواده های افراد مبتلا به اختلالات خورد و خوراک حداقل یکی از چها ویژگی های زیر را دارند :
۱) در هم تنیدگی : که در آن والدین در همه ی کارهای فرزندان دخالت می کنند – از همه ی کارهای آن ها سر در می آورند و هیجانات و نیازهای عاطفی فرزندان را نادیده می گیرند . آن ها این دخالت را وظیفه ی خود می دانند و به همین دلیل به آن ها over-functioning گفته می شود .
۲) افراط در مراقبت : که در آن والدین بیش از حد نگران مسائل فرزندداری رفاه یکدیگر و فرزندان هستند و فرزندان نیز گاهی این کار را کنترل بیش از حد والدین می دانند .
۳) انعطاف ناپذیری : یا سفت و سخت گیری که در آن سعی می شود وضع موجود خانواده حفظ شود به عبارت دیگر انعطاف ناپذیری به مشکل خانواده در سازگار شدن با نیاز های رشدی دائما در حال تغییر فرزندان اشاره دارد .
۴) عدم حل اختلاف : که در آن افراد خانواده سعی می کنند از کشمکش و اختلاف بپرهیزند یا اینکه همیشه در حال تعارض و جنگ هستند . (اصطلاح مترادف با عدم حل اختلاف حل اختلاف ناصحیح یا ضعیف است)
به عقیده ی مینوچین مشکل خانواده به صورت یک بیماری سایکوسوماتیک در یکی از بچه ها نشان داده می شود (مثلا به صورت آنورکسیا)
مادر به عنوان عنصر مهم خانواده احتمالا در ایجاد اختلالات خورد و خوراک فرزندان نقش خاصی ایفا می کند . بسیاری از افراد مبتلا به اختلالات خورد و خوراک مادرانی دارند که آن ها نیز الگوهای نابهنجار خورد و خوراک یا اختلالات روانی دارند و الگوهای نابهنجار مادران در فرزندان آن ها مشکلات تغذیه ای به وجود می آورند که ممکن است از همان اوایل کودکی شروع شود . مادرانی که به شدت از اندام - وزن و ظاهر دختران خود ایراد می گیرند شدیدا در آن ها تاثیر می گذارند . آن ها علاوه بر اینکه باعث ابتلای فرزند خود به اختلالات خورد و خوراک می شوند موفقیت روان درمانی های انجام شده برای حل مشکلات دختران را نیزبه شدت کاهش می دهند .
شواهد نشان می دهند که مشکلات زندگی و تجربه های ناگوار هم می توانند به صورت عامل آسیب پذیری در مقابل اختلالات خورد و خوراک وارد عمل شوند و هم می توانند شروع اختلالات خوردن را تسریع کنند .
اما نوع خاصی از تجربه های ناگوار زندگی که عامل خطر برای اختلالات خورد و خوراک محسوب می شود سوء استفاده ی جنسی (childhood sexual abuse) در کودکی است .
امروزه سوء استفاده ی جنسی در کودکی رسما یک عامل خطر برای ابتلا به اختلالات خورد و خوراک شناخته می شود ولی اینکه چگونه باعث اختلالات خورد و خوراک می شود هنوز معلوم نیست . یکی از احتمالات این است که تجربه های ناگوار کودکی انواع دیگری از اختلالات روانی را موجب می شوند که ابتلا به اختلالات خورد و خوراک را تسهیل می کنند . بعضی روانشناسان نیز عقیده دارند که اختلالات خورد و خوراک ابزاری هستند برای مقابله با سایر اختلالات روانی (مثل افسردگی عمده) که در نتیجه ی سوء استفاده ی جنسی در کودکی به وجود می آیند . به عقیده ی آن ها ایجاد اختلال خورد و خوراک روشی است برای مقابله با مشکلات هیجانی و هویتی که شاید ناشی از تجارب ناگوار در کودکی باشند .
بولیمیا نیز می تواند روشی برای مقابله با احساسات منفی ناشی از مشکلات دوران کودکی باشد افراد مبتلا به بولیمیا از طریق بینج ایتینگ و بعد از آن تصفیه نوعی تسکین هیجانی احساس می کنند .
افرادی که به اختلالات خورد و خوراک مبتلا می شوند ویژگی های روانی و صفات شخصیتی خاصی دارند که ممکن است در ایجاد این اختلالات نقش داشته باشند . احتمال دارد بعضی از عوامل خطر موثر در ایجاد اختلالات خورد و خوراک با بعضی ویژگی های شخصیتی تعامل کنند تا نوعی اختلال خورد و خوراک به وجود آورند .
مطالعات متعدد ویژگی های شخصیتی افراد مبتلا به اختلالات خورد و خوراک را شناسایی کرده اند از جمله : کمال گرایی – خجالتی بودن – عدم ثبات هیجانی (نوروتیسم) – عزت نفس پایین – توجه بیش از حد به حس های فیزیکی – احساسات منفی یا افسردگی – وابستگی به دیگران یا عدم اعتماد به نفس .
اختلالات خورد و خوراک با احساسات منفی (معمولا با غم و افسردگی) ارتباط نزدیک دارند و اختلالات خلقی معمولا با آنورکسیا یا بولیمیا کاموربید هستند البته هنوز مشخص نیست که احساسات منفی و استرس علت اختلالات خورد و خوراک هستند یا معلول آن ها .
یکی از ویژگی های بارز افراد مبتلا به اختلالات خورد و خوراک عزت نفس پایین است . عزت نفس پایین ممکن است صرفا از نگرش های منفی افراد نسبت به خود مشتق شود (مثلا افراد آنورکسیک و بولیمیک خود را چاق می دانند و معتقدند که هیکل و اندامشان زشت است و افراد بولیمیک معتقدند که کنترل خورد و خوراک در دست خودشان نیست و روی آن کنترل ندارند) . همه ی این اعتقادات غلط باعث می شود که عزت نفس فرد پایین بیاید . با این حال بعضی شواهد نشان می دهد که عزت نفس پایین می تواند در ایجاد اختلالات خورد و خوراک نقش داشته باشد . اولا عزت نفس پایین یک پیش بینی کننده ی مهم اختلالات خورد و خوراک در زنان است . ثانیا به عقیده ی بعضی روانشناسان اختلالات خورد و خوراک مثل آنورکسیا می توانند روشی برای مبارزه با عزت نفس پایین باشند زیرا نشان می دهند که فرد حداقل می تواند روی یکی از جنبه های زندگی خود کنترل داشته باشد .
افراد آنورکسیک و تا اندازه ای کمتر افراد بولیمیک معمولا کمال گرا هستند و کمال گرایی می تواند یکی از علت های اختلالات خورد و خوراک باشد . کمال گرایی چند وجه دارد که ممکن است رو به درون باشد یا رو به بیرون یعنی دیگران باشد . کمال گرایی ممکن است سازگارانه یا ناسازگارانه باشد . تحقیقات نشان می دهد که کمال گرایی می تواند سمپتوم های بولیمیا را در زنانی که فکر می کنند چاق هستند پیش بینی کند . هم کمال گرایی خود – تحمیلی و هم کمال گرایی تحمیلی از سوی دیگران در افراد مبتلا به آنورکسیا بیشتر از افراد سالم دیده می شود .
جالب اینجاست که کمال گرایی یکی از صفات شخصیتی بارز در بسیاری از اختلالات روانی و مخصوصا به همراه بسیاری از اختلالات اضطرابی مشاهده می شود و با آن ها کاموربید است .