بسیاری از اختلالات شخصیت درمقابل روان درمانی های مبتنی بر اینسایت مقاوم هستند . به همین علت ابتدا تصور می شد که به کار بردن CBT برای این نوع اختلالات بی فایده است . بدون شک اولین کسی که در به کار بردن CBT در درمان افراد مبتلا به اختلالات شخصیت پیشتاز شد آرون بک بود که سعی کرد روش های CBT را که اصولا برای درمان افسردگی طراحی شده بودند در درمان اختلالات شخصیت به کار ببرد .
برای این کار ابتدا باید انواع اشتباهات منطقی و باورهای غلط را که می توانند علت مشکلات رفتاری فرد در اختلالات شخصیت باشند مورد کند و کاو قرار دهد . برای به چالش کشیدن باور های ذهنی غلط و تلاش برای جایگزین کردن آن ها با باورهای بهتر می توان از CBT استفاده کرد . اما در مورد افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی درمانگر باید از چالش مستقیم باورها اجتناب کند زیرا این افراد شدیدا به انتقاد حساسیت دارند . بنابراین درمانگر باید همدلی و کسب اعتماد درمانجو این مرحله را انجام دهد . یعنی روانشناسان بالینی از روش ری – پرنتیگ استفاده کنند و به درمانجویان اجازه دهند که نسبت به آن ها دلبستگی عاطفی و هیجانی به وجود آورند تا بتوانند باورهای غلط خود را تغییر دهند یعنی فرآیند رسیدگی به نیازهای مادی و عاطفی فرزندان یعنی انجام دادن مجدد این فرآیند به منظور جبران کمی ها و کاستی ها .
یک پیشرفت جدید CBT برای درمان اختلالات شخصیت اسکیما تراپی (طرحواره درمانی – تغییر دادن جهان بینی) است . رکن اصلی این رویکرد تغییر دادن اسکیماهای ناسازگارانه ی کودکی است . اسکیماها یا باورهایی که در کودکی به وجود می آیند و به باورها و رفتارهای غلط دوران بزرگسالی ختم می شوند . برای مثال عیب جویی دائمی والدین از کودک و ایجاد این باور در او که من بی عرضه هستم اسکیما – تراپی سه مرحله دارد : در مرحله ی اول باید درمانجویان را متقاعد کرد که مشکلات و سمپتوم های آن ها مدرک یا شاهدی برای باورهای غلط نیستند بلکه باورهای غلط علت سمپتوم های آن ها هستند . خودشناسی به فرد کمک می کند تا بفهمد که باورهای غلط به شرایط ناگوار زندگی در دوران کودکی ربط داده می شود و نشان دهنده ی حقایق درباره ی شخصیت فرد نیستند .
مرحله ی دوم عبارت است از تلاش برای شناسایی و پیشگیری از واکنش هایی که ممکن است افراد هنگامی که مجبور می شوند باورهای قدیمی خود را کنار بگذارند از خود نشان دهند . وقتی افراد مجبورند این باور ها را کنار بگذارند حالات هیجانی منفی و دردناکی در آن ها به وجود می آید . باید به آنها یاد داده شود که چگونه این حالات هیجانی منفی و دردناک را تجربه کنند – بپذیرند و تحمل کنند .
در مرحله ی سوم درمانگر به سوال و جواب و تفسیر مسائل می پردازد و به درمانجویان کمک می کند تا تجربه های زندگی و عوامل ظهور باورهای غلط را مورد بررسی قرار دهند . هدف از مرحله ی آخر این است که تعداد باورهای غلط کاهش یابد و در مورد تجربه های زندگی نگرش های مثبت و صحیح تری به جای آن ها گذاشته شود . مثال های بالا نشان می دهند که اختراع روش های خاص CBT برای درمان اختلالات شخصیت هنوز فعالانه ادامه دارد . هنوز خیلی زود است که بتوانیم با اطمینان بگوییم که CBT روش مهم و موثری برای درمان اختلالات شخصیت است . اما تعدادی مطالعات کنترل شده نشان می دهند که CBT برای اختلالات شخصیت موثر تر از عدم درمان در گروه های کنترل است (گروه هایی که هیچ گونه روان درمانی یا دارو درمانی قرار نمی گیرند) . همچنین تاثیر آن ها تقریبا به اندازه ی تاثیر روان درمانی سایکودینامیک است . مطالعات اولیه نیز نشان می دهند که بعد از درمان شدن با CBT بید ۴۰ تا ۵۰ درصد درمانجویان بعد از ۱۵ تا ۲۴ ماه بهبود می یابند .
- مقدمه بنیادین DBT آن بود که افرادی که خواهان مردن هستند مهارت های لازم برای ساختن زندگی ای که ارزش زیستن داشته باشد را ندارند. بنابراین شامل استراتژی های شناختی رفتاری متنوعی است که برای کمک به مراجعان طراحی شده تا بتوانند افکار، هیجانات و رفتارهای خود را تغییر دهند . این رویکرد راهبردهای تغییر درمان های شناختی- رفتاری سنتی را با راهبردهای پذیرش اقتباس شده از آموزش ها و روش های شرقی در آمیخته است.این روش به فرد کمک میکند، نقاط قوتش را بشناسد و آنها را تقویت کند تا احساس بهتری نسبت به خود و زندگیاش داشته باشد. به آنها یاد میدهد بهگونهای فکر کنند که زندگیشان آسانتر شود.
در تلاش برای درمان افراد مبتلا به اختلالات شخصیت از دارو زیاد استفاده می شود اما این دارو ها بیشتر برای از بین بردن سمپتوم های سایر اختلالات روانی کاموربید با اختلالات شخصیت هستند نه برای مقابله با سمپتوم های خود اختلالات شخصیت . به افرادی که علاوه بر اختلال شخصیت یک اختلال اضطرابی کاموربید (مثلا فوبیای اجتماعی یا اختلال وحشت زدگی) نیز دارند می توان آرام بخش هایی مثل بنزودیازپین تجویز کرد و به افرادی که علاوه بر اختلال شخصیت اختلال افسردگی عمده ی کاموربید دارند می توان آنتی دپرسانت هایی مثل باز دارنده های جذب مجدد سروتونین (پروزاک) داد . به افرادی که اختلال دوقطبی کاموربید دارند (که گاهی در اختلال شخصیت مرزی و اختلال شخصیت ضداجتماعی دیده می شود) لیتیوم کلراید (کلرید لیتیوم) داده می شود تا نوسانات خلقی ازبین برود و از رفتار ضداجتماعی آن ها کاسته شود .
داروهای آنتی پسیکوتیک (مثل ریسپریدون) نیز ممکن است در کاهش سمپتوم های اختلالات شخصیت موثر باشند . اخیرا داروهای آنتی پسیکوتیک آتیپیکال برای کاهش تکتنشگری – انکار و عدم پذیرش واقعیت – پرخاشگری – زود خشمی و انفجارهای خشم در افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی به کار می رود .
درمانگرانی که رویکرد سایکودینامیک دارند اینسایت (بینش - بصیرت) را نوعی مکانیسم بسیار مهم می دانند که باید تغییر و افزایش داده شود زیرا اکثر افراد مبتلا به اختلالات شخصیت در ابتدا رفتار خود را مشکل نمی دانند . این رویکرد در درمان افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی که برای درمانگران چالش واقعی هستند اهمیت ویژه ای دارد . این افراد بسیار سوء استفاده چی هستند .
روانشناسانی که رویکرد سایکودینامیک دارند و برای درمان اختلالات شخصیت روش فعالانه تری پیش گرفته اند سعی می کنند رفتار سوء استفاده گرانه ی درمانجویان را در همان اوایل کار شناسایی و متوقف کنند . ego "من" یا نفس شکننده و ضعیف آن ها را نمایان سازند زیرا معمولا علت بسیاری از اختلالات شخصیت همین ego یا نفس شکننده و ضعیف است
روان درمانی مبتنی بر نظریه ی روابط شیئی همان نظریه ی روابط بین الاشخاصی سعی می کند ego ضعیف درمانجو را تقویت کند تا او بتواند بدون آنکه از یک دیدگاه افراطی به یک دیدگاه افراطی دیگر تغییر جهت دهد با مسائل برخورد کند . مثلا در اختلال شخصیت مرزی این نوع روان درمانی تلاش می کند به درمانجویان نشان دهد که چگونه از مکانیسم های دفاعی استفاده می کنند و نحوه قضاوت آن ها معمولا ساده انگارانه و سیاه و سفید است . و این حالت چگونه باعث می شود که آن ها در بین سیاه و سفید در نوسان باشند .
این نوع روان درمانی در مرحله ی بعد برای مقابله با مشکلات زندگی روش های سازگارانه تری به درمانجویان ارائه می دهد .
شواهد نشان می دهد که این رویکردها در سمپتوم های اختلالات شخصیت تاثیر مثبت می گذارند . بعضی مطالعات نشان داده اند که درمانجویان در طول روان درمانی بهبود های مهمی نشان می دهند و روان درمانی سایکودینامیک از نوع کوتاه مدت حداقل با روان درمانی شناختی – رفتاری به یک اندازه تاثیر گذار است .